گفتید پایگاه دایمی؟
فرستنده : بامداد فرستنده : بامداد

حکومت افغانستان کارزار آماده سازی افکار عامه را در مورد سرنوشت نیرو های نظامی خارجی در کشور ما،

حضور مؤقت یا حضور دایمی این نیرو ها، آغاز کرده است.

حامد کرزی ازین حرف زد که امریکایی ها پیشنهاد ایجاد پایگاه دایمی در افغانستان را با او «در میان گذاشته اند»، بی آن که تصریح کند چه کسی و در کدام چارچوب حقوقی این کار را انجام داده است. او ازین پیش تر رفت و از مذاکرات با «مقامات» امریکایی (بر علاوۀ آن سناتوری که طرح پایگاه دایمی را مطرح ساخت) در مورد یک «قرارداد ستراتیژیک » پرده برداشت و گفت امریکایی ها «آرزوی» ایجاد پایگاه دایمی در افغانستان را دارند. رئیس جمهور صرفا هدفِ در میدان انداختنِ موضوع را دنبال میکرد و ازینرو گفت که هرگونه تصمیم درین زمینه [و حتی تصمیمِ ادامۀ این مذاکرات !] به مردم افغانستان تعلق دارد. گویا که حکومت تا کنون فقط گوش کرده است و بس.

اوشان، بر علاوه، وظیفۀ ترجمانی کلمۀ «ستراتیژیک» را نیز عهده دار شد و گفت: ستراتیژیک یعنی سوق الجیشی.

فرض میشود که رئیس جمهور معنی کلمات سوق و جیش را میداند. او بدینوسیله برملا میسازد که هنگامیکه امریکایی ها از «همکاری ستراتیژیک» حرف میزنند، حاکمیت کنونی صرفا «پایگاه دایمی» و ادامۀ لشکر کشی را میشنود.

وظیفۀ ارائۀ مواضع اصلی حکومت و اینکه این «مذاکرات» در آن سطح ابتدایی یی نیز قرار ندارد که آقای کرزی میخواهد وانمود سازد، به عبدالرحیم وردک، وزیر دفاع سپرده شد تا او با ظاهری بی احتیاط، نظرِ گویا شخصی خود را مطرح کند و برنامۀ پایگاه دایمی را خوشخور سازد. وزیر دفاع بی مهابا از برنامۀ پایگاه دایمی پشتیبانی کرد، از عربستان سعودی مثال آورد، از آلمان مثال آورد، از کوریا ، از تایوان، از مصر، از پاکستان،از کشور های خلیج مثال آورد. ادعا کرد که در همۀ این کشور ها پایگاه ها دایمی اند. پایگاه ها امنیت را «بیمه» کرده اند، پایگاه ها حتی «زمینه را برای پیشرفت اقتصادی و اجتماعی» آماده کرده اند.

میگذریم از آنچه درین گفته ها، نشان از بی اطلاعی و سردرگمی وزیر دفاع دارد. کسی در شمار همکارانش پیدا خواهد شد که برایش توصیه کند که پیش از حرف زدن در مورد آنچه او پایگاه دایمی امریکا در تایوان و مصر و پاکستان و عربستان سعودی میخواند، کمی دقت به خرچ دهد، ورنه با این اطلاعات تقریبی میتواند مذاکره کنندۀ غیر مفیدی برای وطنش باشد. اگر قرار بر مذاکره کننده بودنِ او باشد.

ده سال پس از کنفرانس بُن، سؤالی که در برابر مردم افغانستان قرار دارد، همانست که ده سال پیش بود : چگونه افغانستان میتواند زمینه های بی ثباتی و بی امنیتی ناشی از ارادۀ همسایه گان را ازمیان بردارد ؟ چگونه میتواند نقش و حضور شهروندان را در عرصۀ سیاسی ارتقا بخشد و ازین نقش و این حضور، تضمینی برای حیات صلح آمیز بسازد ؟ چگونه میتواند به اشکال مؤثر ترِ حمایت بین المللی، به تضمین بین المللی امنیت خود دست یابد، بی آن که حاکمیت مردم افغانستان زیر پا شود ؟

ده سال پس از کنفرانس بُن و دو انتخابات پس ازین کنفرانس، سؤالی که در برابر هیأت حاکمۀ جدید قرار دارد، همانست که ده سال پیش بود :چگونه میتوان حاکمیت کنونی را که در طی ده سال نتوانسته است هیچ برنامۀ اساسی سیاسی را برای ثبات و امنیت مردم پیاده کند، در غیاب حامیان خارجی حفظ کرد ؟ چگونه میتوان این حاکمیت را در برابر سیاست های منطقوی نا مساعد «بیمه» کرد ؟ چگونه میتوان این حاکمیت را که هرگونه مشروعیت مردمی را از دست داده است، در برابر نارضایتی داخلی حفظ کرد و این نارضایتی فزاینده را مهار زد ؟

ده سال پس از کنفرانس بُن و چندین کنفرانس در چندین پایتخت دیگر، امریکا ـ اروپا در همان جایی ایستاده است که ده سال پیش بود. با ارادۀ تحقق چالش هایی که گذشت سال ها بیهوده گی آنها را با به خون غلطیدن هزاران فرزندِ افغان و غیر افغان به اثبات رسانیده است : چالشِ مهندسی یک سیستم با پایه های اجتماعیِ حد اقل، با اتکا بر عقبگرا ترین و ضد دموکراتیک ترین حلقات سیاسی و با طرد بالنده ترین اجزای حیات اجتماعی ما، چالشِ برقراری ثبات اجتماعی و اقتصادی در کشوری جنگ زده، با اتکا بر یکی از ناقص الخلقه ترین اشکال اقتصاد بازار و با نفی نقش سرمایه گزار و سازمانده دولت.

دیده میشود و با وضاحت دیده میشود که با گذشت زمان، این سه نقطۀ نظر از هم فاصله میگیرند و تضاد میان آنها آشکار تر می شود.

دستیابی به ثبات از طریق توسعۀ حیات دموکراتیک به رؤیایی دسترسی ناپذیر مبدل می گردد. فساد، مجرای عادی تقسیم عواید ملی ما میشود. افغانستان میرود که بحیث نابرابر ترین و ناسالم ترین کشور، در صدر همه کشور های جهان قرار گیرد. به جای دولت مدرنی که لشکرکشی در کشور ما با دستاویز ایجاد آن صورت پذیرفت، دولتی ضعیف، بی نقش اجتماعی و اقتصادی، بیگانه با شهروندی بر مردم ما تحمیل میشود. تفنگ، چه در دست و چه در غلاف، حرف مسلط و حرف آخر را میزند. تفنگ سالاران، چه در سطح قدرت سیاسی، چه در محلات، چه در شاهراه ها، با ارادۀ «همکاری» حاکمیت و نیرو های بین المللی استقبال میشوند. برای قشری با نفوذ و تقریبا سرتاسری، باج گیری از نیرو های داخلی و خارجی در برابر تضمینِ عدمِ حمله، به منبع درامد، حرفه و شیوۀ زنده گی مبدل میشود.

نیرو های امریکا ـ ناتو که با وعدۀ دموکراسی، زنده گی بهتر برای افغانها و تأسیس دولتی مؤثر و پاسخگو داخل کشور ما شدند، در نتیجۀ انتخاب های سیاسی نادرست و ایدیولوژیک،روز تا روز در تقابل با مردم افغانستان قرار میگیرند. مردم افغانستان، بخاطر این دورنمای پیشرفت، امنیت و دموکراسی، از حضور نظامی خارجی استقبال کردند و آنرا در مطابقت با منافع ملی خود دانستند. امروز، این داوری که نیرو های نظامی خارجی، با شیوه های معمول استعماری، سرزمین افغانستان را اشغال کرده اند، در بین همین مردم دامنه می گیرد.

نتیجه این است که بُن بستِ ستراتیژیک امریکا ـ ناتو بیشتر ازانکه نظامی باشد، سیاسی است.

 وضعیتی که کشور ما دران قرار دارد تقریبآ کلاسیک است : «در یک جانب حاکمیتی ناتوان و فاسد که خود را تنها انتخاب ممکن در برابر افراطیگری جا میزند و ازین طریق، جامعۀ جهانی و افغانی را گروگان می گیرد، در جانب دیگر، افراطیونی که خود را یگانه جانشین ممکن برای حاکمیت فاسد جا میزنند و ازین طریق راه را بر روی هر نوع تحول سیاسی میبندند». دولتی غرق در فساد و جعل، مردمی عمیقا بی اعتماد به این دولت و بی اعتماد به آینده یی بهتر، اینست بستر واقعی بی امنیتی و بی ثباتی در کشور ما.

حل این دشواری، راه نظامی ندارد.

ازینروست که مذاکره در مورد سرنوشت نیرو های نظامی خارجی در خاک ما نمیتواند، نه از بازگشت ناگهانی نه از حضور دایمی آغاز شود.

ما هنگامیکه بازگشت مطرح بحث بود گفتیم که بازگشت صرفا میتواند بحیث نقطۀ پایانی پروسه یی مطرح گردد که بایست ده سال پیش آغاز میشد و امروز نمیتواند آغاز نشود. آغاز فقط یکی است و آن اجرای تعهدات، ترکِ سیاست لابراتوار انگاشتنِ افغانستان و قطع سیاست به حاشیه بردن نیرو های ملی، دموکراتیک و دادخواه کشور ماست. بازگشت اجتناب ناپذیر است اما نمیتواند در چارچوب «سیاست زمین سوخته» مطرح باشد.

امروز که رئیس جمهور افغانستان از پایگاه دایمی حرف میزند، آنچه را گفتیم باز میگوییم : همکاری ستراتیژیک بین افغانستان و ایالات متحدۀ امریکا، اگر زمینه و هدف آن تضمین امنیت سرحدات افغانستان و دسترسی به ثبات سیاسی از طریق ثبات اجتماعی است، طوری که میگویند که هست، پس بحث در مورد پایگاه دایمی نمیتواند آغاز پروسه باشد. این پروسه را نمیتوان به سوقِ جَیش خلاصه کرد. این پروسه اجزای ضروری اجتماعی، اقتصادی و امنیتی، جوانب انکار ناپذیر منطقوی دارد. ازانجا باید آغاز کرد که با دقت و بر مبنای منافع ملی افغانها دید که چرا در طی ده سال گذشته، کمک های اقتصادی بین المللی برای بازسازی افغانستان و ارتقای سطح زنده گی و آموزش مردم به هیچکدام از اهداف خود دست نیافت. چرا در طی ده سال گذشته، تجرید نهاد های مدنی، احزاب، سازمانها و انجمن های شهروندان در کشوری عملی شد که اتکا بر همین جامعۀ مدنی یگانه انتخاب ممکن است. چرا برنامۀ ایجاد دولتی دموکراتیک با شکست مطلق مواجه است. چرا حامیان خارجی قادر به انصراف پاکستان از صدور تروریزم به کشور ما نیستند و جوانب ستراتیژیک این ناتوانی در کجا است ؟

 از ستراتیژی افغانستان باید آغاز کرد، نه از ستراتیژی ایالات متحدۀ امریکا و دید که منافع دو کشور در کجا با هم گره میخورند ؟

البته برای چنین مذاکره یی، دولتی با مشروعیت لازم، دولتی ضرور است که با متحدین و مخالفین جهانی خود بحیث همتا برخورد کند، سخنگوی جوانب دیگر نه، سخنگوی مردم افغانستان باشد. حامد کرزی بایست این تعهد خود را که مذاکره باید زیر نظارت نماینده گان مردم صورت گیرد و مردم افغانستان تصمیم گیرندۀ نهایی باشند، به جا آورد. فبها که اوشان امروز دریافته باشد که قرارداد ستراتیژیکِ جاری امریکا ـ افغانستان که در محرمیت رئیس جمهور و وزیر خارجه اش مذاکره شد و به امضا رسید، به همین دلیل و به صد دلیل دیگر نمیتوانست به بُن بست کنونی نیانجامد. اگر صرفا جانب سوقِ جیش را مد نظر گیریم، این قرار داد، احاطۀ ضروری نیرو های افغان را بر ستراتیژی و عملیات نظامی در خاک خود شان نادیده گرفت، وسعت و حدودِ وظایف، مسؤولیت ها و صلاحیت های نیرو های امریکایی را معین نساخت، معیار های روشن را برای ارزیابی نتایج و داوری مسؤولیت ها وضع نکرد و پروسه هایی را که به بازگشت نیرو های نظامی خارجی میانجامند، مشخص نساخت.

آیا بازبینی این قرارداد در چارچوب حقوقی عادلانه و مبتنی بر احترام به حاکمیت افغانها بر پروسه های ملی شان وظیفۀ اصلی لحظۀ حاضر نیست؟

آیا ضرور است که پیش از طرح این مسایل بنیادی، ایجاد پایگاه دایمی را بر سایر فورمول های ممکن، مثلا تضمین امنیت افغانستان از جانب شورای امنیت سازمان ملل متحد رجحان داد؟

آیا این طرح سراسیمۀ پایگاه دایمی به این معنی است که حکومت افغانستان از ستراتیژی ده سالۀ خود مبنی بر خود کفایی نیرو های امنیتی و انتظامی کشور ما صرف نظر میکند و معتقد شده است که پایگاه دایمی کشوری که با پاکستان نیز قرارداد ستراتیژیک دارد، میتواند بیمۀ مطمئن برای تمامیت ارضی افغانستان در برابر سیاست های همین پاکستان باشد ؟ آیا این پایگاه دایمی، بیشتر از حضور فعلی بیش از صد هزار لشکر جنگی با هزاران کشته از هر دو طرف بر رفتار پاکستان تأثیر گذار خواهد بود ؟

حاکمیت افغانستان برای یک سؤال باید پاسخ روشن داشته باشد : چه چیزی را میخواهد بیمه کند؟ خویشتنِ خود را یا امنیت افغانستان را ؟

آیندۀ این ماجرا در گرو همین پاسخ است.

ف.ا


February 17th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات